اگه فقط یه فرصت داشتی، یا یه شانس
که باش بتونی هرچیزی که تا حالا میخواستی رو تصاحب کنی
البته فقط یه لحظه !! وقت کمه !!
ازش استفاده میکنی یا میذاری بره؟
.
دوست داری ماشین زمان داشته باشی
اشتباهات رو درست کنی
اما حاضر نیستی در لحظه انتخاب درست کنی
از لحظه ها میگذری
کلی شانس دورت میچرخه اما نمیبینی
حتی خودت رو در لحظه هم نمیبینی
به آینده میری و از گذشته افسوس میخوری
غافل از اینکه گذشته همون آینده ی زمانه حاله
دلت میخواد گذشته رو درست کنی
اما آینده رو نابود میکنی
تا به خودت میای میفهمی ،
کلی گذشته داری برای افسوس خوردن.
اما باز تسلیم نمیشی
دستت رو مشت میکنی
با خودت میجنگی،
نه به امید پیروزی
فقط برای نباختن
فقط برای حذف نشدن
از محو شدن میترسی
خودت رو توو آیینه نگاه میکنی
میخوای همه چی رو درست کنی
اما زمان فقط یه بار بهت فرصت میده
و هر بار که تلاش میکنی ، همه چی سختر از قبل میشه
آینده های احتمالی خودت رو مرور میکنی
و ازش ساده میگذری
به گذشته میای تا آیندت رو بسازی
قافل از اینکه مجبوری با خود درونیت در زمان گذشته بجنگی
کل زندگیت در حال جنگی و اینبار دنیا هم دشمنت شده
چون از زمان گذشتی و از مکان و زمان اصلیت جدا شدی
حالا که مختصه مکان و زمان خاصی نیستی
میفهمی باز هم آیندت رو باختی
اینبار عمیقتر و تاریکتر
در آخر میفهمی همش چرته
و کل زمان زندگیت برای هیچیه
یعنی تهش هممون میرسیم به هیچی
شاید باید طوره دیگه بگم ،
این کالبد در این حیات فقط زجر میشکه
هر ثانیه در حال تحلیل رفتنه و سلول های بدن،
در حال زجر کشیدن و مردن هستن
گویا این حیات ، این دنیا ، این زندگی ، جهنمه
شاید باید یه طور دیگه بگم !
کل زندگی و نیروی حیات در کالبد فانی یه چیز پوچه
همش برای هیچه
از نظر من
نیروی حیات با ترکیب در فیزیک میشه تحمیل
میشه بیگاری
میشه برده داری
و واقعا هیچ کس نمیفهمه این تحمیل به چه معنیه
و از سوی کیست؟؟
برچسب : نویسنده : eshghemanbito بازدید : 50