مخمصه

ساخت وبلاگ

خستم

خسته بودنم فقط یه جمله نیست

یه تراژدی تلخ و طولانی که تموم شدنی نیست.

دیگه حتی طاقت خواب دیدن رو ندارم

گاهی نمی‌خوابم تا خواب نبینم

اما خواب توو بیداری هم میاد سراغم

خسته ام از این حس لعنتی

خسته ام از زندگی چپکی

خستم از تن سردم ، این جسم بی روح

شدم هوش مصنوعی در جسم کلونی

شدم تنها یه روح ، هیچیم انسان نیست اصلا

انگار جسمم جای دیگه ایی اینجا نیست رسما

طلسم تاریکی هم همش میاد سراغم

مهم نیست چقدر باهاش بجنگم یا با خودم

تهش افسرده و بازندم.

چون انگیزه ازم گرفته شد ،

انگیزه ای به انگیزه ی جدید ندارم

با یه خواب خیلی زود دگرگون و بیحال میشم

چون هیولاهای احساساتم بیدار میشن

دارن عذابم میدن با حضور زیادشون

اما این منم که در درونم شدم زندانیشون

هرچی میکشم از این احساساته منه

شاید باید بگم :

خوشحالم که احساسات در بقیه آدما مرد.

زندگی باهاش جنگید و انسان شکست خورد

چون این درد رو حتی به دشمنم نمیدم.

درد شکسته شدن.!

اما داشتن حواس چندگانه خیلی خوبه

قدرت میده به انسان اگه به احساست لتمه نزنی

تفاوت داشتن خوبه ، دوسش داشتم،

اما با شکسته شدنش دیگه چیزی نمی‌مونه از انسان


زنده تراش...
ما را در سایت زنده تراش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eshghemanbito بازدید : 194 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 22:35