با دیدن عکست ، دریای ذهنم طوفانی میشه
میره خاطره بازی و لحظه ها رو بیادم میاره
با درد زیاد احساسات رو به یادم میاره
بشدت طوفانی پشیمانی ها رو بیادم میاره
میدونی در آخر به کجا ختم میشه؟
به همون نیرویی که در درونت هست
و منو با اولین نگاهت جذب خودش کرد
گویی این حس برام آشناتر از آشناست
انگار دارم صدای نیروی درونت رو میشنوم
اما احساس میکنم این صدا ذره ذره از درونت کم میشه
و این منو میترسونه ،
و به من میفهمونه که وقت اضافه هم روبه اتمامه
و دیگه زمانی نداریم برای برگشتن و برای باهم بودن
و بعد درون ذهنم برمیگردم به خیره شدنه تصویرت
و به حقیقتی میرسم که نادیده میگرفتم
همونی که از یادم رفته بود
اینکه تو بودی که منو پیدا کردی
تو منو جذب کردی
و بعد من احساس کردم که سالها میشناسمت
اما نمیدونم به چه دلیل ولم کردی
اما میدونم غرورمون بیتقصیر نبود در تصمیماتمون
ولی در حقیقت این تو بودی که منو پیدام کردی ، اما ..
اما شاید من آنقدر خوب نبودم که بتونم نگهت دارم
شاید پر از نقص بودم
از خیره شدن تصویرت دوباره کلی راه توی ذهنم طی میکنم
تا میرسم به اینکه مشکل از منه
و این منو به فکر فرو میبره از نقص جسمی تا نقص فکری
بگذریم ..
در درون تصویرت غرق میشم و کلی راه میرم
در درون هزارتوی تصویرت
اما به آخرش نمیرسم چون تنها و نا امیدم
و باز برمیگردم بیرون از ذهنم
و به همین افکاری که توی لحظه آیی کوتاه اتفاق افتاد فکر میکنم
انگار در دنیای دیگه ایی رفتم و برگشتم
متفاوتر از دنیای ذهنیم
دنیایی فقط مربوط به من و تو
اما در آخر به اشک ختم میشه
پس قرتش میدم توی گلوم و به بغض تبدیل میشه
و تا مدتی بغضت در درونم زندگی میکنه
گویی که دنیا هم همین اندازه واقعی و همین اندازه خیالی
اینو میدونم عشقم به تو ماله جسم و ظاهر نیست ، فانی نیست
عاشق نیرویی هستم که در درونته و صدام میکنه
عاشق روحی هستم که روحم بهش متصله
و تا ابد عاشقش میمونم .
همه اینا رو گفتم تا بگم کاش الان کنارت بودم
تا آرومت میکردم .
واقعا نگرانتم
برچسب : نویسنده : eshghemanbito بازدید : 31