زنده تراش

متن مرتبط با «سختی» در سایت زنده تراش نوشته شده است

سختی

  • کلی زجر کشیدم کلی سختی ، میدونی ،اما همین سختیا بودن که الان میتونم بگم مَردماین خیلی خوبهامامیدونی ، این روزگار گَندهما باهاش میجنگیم اونقدی که شکستش بدیمچه روزگاری سردی لحظات گَند و غمگینپشت هم به صف شدن و حاضرن با شمشیراین قلب منو جر بدن اما ترس توو من نیستمن هشت سالم بود آخرین بار ترسیدم از لنگیلاستیک دوچرخم چون ندادم ترجیحکه پشت چرخ بعدی باشم اما باختم مشتیچه میشه کرد حرفی نمیشه زد وقتیبا نابودی من از تاوان عشق شدم هر کی به هر کیدرویش قسم به تار موت قسم به آبروتقسم به روزایی که پر از فقر و ساده بودقسم به کَشکول و تبر زین لای پوستقسم به عصای درمونده ی گدایِ کورتوو مرامم این نبود شاد باشم دوست غمگین این نبودبا این که اندازه کافی زندگیم شیرین نبودخنجرم توو جیب نبود نامردی رو خوب دیدماما توو وجوده خستم ، نیست هنوزمرده متحرکم اما نه زامبی هنوزهستم با همون احساساتم ، ما توو کثافتیم و هی دست و پا میزنماما ترسم اینه سیاهی نره تووی قلبمقسم به تو درویش که هیچکی اهل شر نی وقتی سگ شمحتی اگه بالا بودم زورم روی زیریم نبوداونقدی که بعض داشتم دیگه اشکی نموندقسم به تو درویش که اهل دردسر نیستم اما دست تقدیرآرزومو نشنید و پام توو جاده لغزیدپس حق داری بزنی توو چشایِ من زُلاما محاله که بشم توویِ راه شب گُماین خیابونا یه عمر جفت من و کفشمنمن از بَرم ، شاهراها و کوچه های تَنگو بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها